سفر عتبات عالیات
سفر عتبات عالیات
داستان دیگری در همین رابطه به خانواده آقای فهیمی مربوط می شود که تقریبا 30 سال پیش اتّفاق افتاده است .
آقای فهیمی فرمودند : با زحمت فراوان پاسپورت و ویزای عراق گرفته بودیم که به عتبات مشرف بشویم ، همسرم مریض بود و کم کم از پا افتاد و دیگر قدرت حرکت نداشت .
در قم و تهران پزشکان ، متّفق القول شدند که بیماری او " فیستول مزمن " است و باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد .
تصمیم گرفتیم که در قم بستری کنیم ، آقای دکتر بنی فاطمی تخت او را مشخّص کرد که ببریم و بستری کنیم .
شب به حرم مطهر مشرف شدم و به محضر حضرت معصومه علیها السلام عرض کردم : بی بی جان ! من خدمتگذار شما هستم ، پدرم نیز یک عمر خدمتگذار این آستان بود ، شما خانم هستید و مشکل ما را لمس می کنید ، من راضی نیستم همسرم برای چنین عملی زیر دست مرد نامحرمی قرار بگیرد ، شما هم راضی نباشید. خیلی التماس کردم و به خانه برگشتم .
صبح یکی از صبیه ها آمده بود که برای بردن مادرش ما را همراهی کند ، چون مهیای رفتن شدیم ، همسرم گفت : من امروز حالم بهتر است ، امروز نمی رویم . گفتم : در بیمارستان اطاق و تخت رزرو شده . جالب نیست ؟ گفت : به آقای دکتر بنی فاطمی تلفن بزن ، بگو : انشاءالله فردا می آییم .
به دکتر تلفن کردم ، گفت : بهتر شدن معنی ندارد ، باید عمل شود ، گفتم : اجازه بدهید امروز نیائیم ، چون نمی خواهم بر خلاف میل مریض رفتار شود ، گفت: مانعی ندارد .
فردا که خواستیم برویم ، گفت : امروز حالم خیلی بهتر است . آن روز هم نرفتیم ، روز سوم دیدم بلند شده در اتاق راه می رود ، با اینکه مدتها بود قدرت نشستن و برخاستن نداشت .
گفت : من دیگر احتیاج به عمل ندارم ، شما بروید مقدمات سفر را فراهم کنید ، عازم کربلا بشویم .
ده روز گذشت و از ناراحتی او هیچ اثری نبود و ما مهیای عتبات شدیم به عتبات عالیات رفتیم و برگشتیم و پس از گذشت این مدت از عنایات حضرت معصومه _ سلام الله علیها _ هیچ ناراحتی از این ناحیه پیدا نشد .
منبع : کرامات معصومیه (علی اکبر مهدی پور)