ترا شفا دادیم
ترا شفا دادیم
مولّفِ انوار المشعشعین از یکی از خدام حرم ، به نام آقا سید حسن فرزند آقا سید صفی ، نقل می کند که عمویم به مرضی مبتلا شد که ا نگشتهایش سیاه گردید ، معالجات موثّر نشد ، قرار شد که عمل کنند ، و پایش را قطع کنند ، روزی که قرار بود فردایش او را عمل کنند ، و پایش را قطع نمایند ، عمویم گفت : امشب مرا در حرم بی بی تنها بگذارید .
او را به حرم بردیم و درهای حرم را بستیم ، او در کنار ضریح مشغول گریه و دعا و توسل بود .
نزدیک سحر صدایش شنیده شد که می گوید : در را باز کنید حضرت مرا شفا دادند .
وقتی در را باز کردند با چهره شاداب و خندان او مواجه شدیم . چون از کیفیت شفا یافتنش جویا شدیم ، گفت :
بانوی مجلّله ای در عالم رویا تشریف فرما شدند و فرمودند : چرا ناراحت هستی ؟ بیماری خود را شرح دادم و گفتم : از خدا می خواهم یا مرا شفا دهد و یا مرگم را برساند .
آن بانوی بزرگوار گوشه مقنعه اش را به انگشتان من رسانید و فرمود : ترا شفا دادیم .
عرض کردم شما کیستید ؟ فرمود : " چگونه مرا نمی شناسی در حالی که از خدام من هستی ؟ من فاطمه دختر موسی بن جعفرم .
منبع : کرامات معصومیه (علی اکبر مهدی پور)