انگیزه تالیف کتاب

انگیزه تالیف کتاب
کرامت بسیار مهّمی نگارنده سطور از این معدن کرم مشاهده کرده ، که به دلائل مختلف ناگزیر است بسیار فشرده و گذرا به آن اشاره کند :
دختری در چندین نقطه از مناطق مختلف کشور دست به اقدامهای مسلّحانه زده بود ، توسط نیروی انتظامی از او فیلم تهیّه شده بود ، ولی هویّت او به دست نیامده بود .
این فیلمها ظاهر شده بود ، و در همه شهرها در اختیار نیروی انتظامی قرار گرفته ، و تلاش فراوانی برای شناسایی آن دختر انجام پذیرفته بود .
این فیلمها در تبریز با دختری تشابه وصفی پیدا کرده بود که او از اقوام نزدیک نگارنده بود .
نگارنده و دیگر اقوام وابسته ، که از بی گناهی او کاملاً آگاه بودند ، شدیداً از این ماجرا متاثّر بودند و تلاشها بی نتیجه بود ، زیرا فیلمها با آن فرد کمال انطباق را داشت .
یکی از شخصیّتهای برجسته کشوری که از این ماجرا آگاهی یافته بود به نگارنده پیغام فرستاد که امشب جمعی از مقامات قضایی منزل ما هستند ، شما در مورد این حادثه شرحی برای من بنویسید ، من سعی می کنم که همین امشب این شخص مورد نظر آزاد شود .
نگارنده به جهت تاثّر شدید از این ماجرا ، شرح حادثه را نوشت و برای او فرستاد .
آن شخصیّت برجسته متّهم بود به این که مورد عنایت حضرت زهرا _ سلام الله علیها _ نیست .
پس از آنکه آن نوشته را به منزل او فرستادم شدیداً نادم شدم و گفتم این چه اشتباهی بود ؟ اگر او موفّق نشود که این محبّت را در حقّ این شخص انجام دهد ، وظیفه انسانی و اخلاقی ایجاب می کند که من به خدمت او بروم و از محبّتهایش تشکّر کنم و در این صورت خوفِ آن دارم که من نیز مورد بی مهری صدّیقه طاهره _ سلام الله علیها _ قرار بگیرم .
به حرم مطهّر مشرّف شدم و در یک حال انقطاع کامل به محضر مقدّس حضرت معصومه _ سلام الله علیها _ عرض کردم : من کمترین غلام این درگاه هستم و همیشه در کنار سفره شما متنعّم بودم ، شما راضی نشوید که مشکل من از طریق دیگری حل شود .
پس از توسّل فراوان نذری کردم و عرض داشتم : شما دختر باب الحوائج هستید ، من از شما می خواهم که این شخص قبل از غروب آزاد شود ، تا برای اقدام آن آقا زمینه ای باقی نباشد .
در آن لحظه که من در حرم بودم و دستم در شبکه شرافت احتوای کریمه اهلبیت بود ، ساعت چهار و پانزده دقیقه بعداز ظهر روز پنجشنبه بود و درست سه ربع به اذان مغرب باقی بود .
از حرم بیرون آمدم و به منزل رفتم و پیش از اذان به منزل رسیدم ، چون به منزل رسیدم ، بچّه ها دویدند و بشارت دادند که از تبریز اطّلاع دادند که فلانی آزاد شده است .
با تبریز تماس گرفتم و از پدر دختر پرسیدم : چه وقت فلانی آزاد شد ؟ گفت: درست ساعت چهار و رُبع بعداز ظهر بود که تلفنی به ما اطّلاع دادند و گفتند که فلانی آزاد است ، بیایید و ببرید .
بلافاصله با بیت آن شخصیّت برجسته تماس گرفتم و گفتم : به ایشان بگویید در آن مورد اقدام نکنند ، که از فضل خدا آن شخص آزاد شده است .
کسانی که با برنامه دادگاهها آشنایی دارند می دانند که آزادی یک متّهم در بعد از ظهر روز پنجشنبه بیرون از روال عادی است ، ولی از کرامت کریمه اهلبیت ، درست در لحظه ای که دست توسّل به ضریح مطهّر این بزرگوار در قم چنگ زده بود این عنایت در تبریز به وقوع پیوست .
پس از آزادی او ، نگارنده برای وفا به نذر ، کتاب کریمه اهلبیت را به رشته تحریر در آورده ، به پیشگاه دختر باب الحوائج تقدیم نمود .
منبع : کرامات معصومیه (علی اکبر مهدی پور)