نگین قم

وبلاگ کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

نگین قم

وبلاگ کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

نگین قم

این زن که خاک قم به وجودش معطر است

تکرار آفرینش زهرای اطهر است

تکرار آفرینش افلاک بر زمین

تکرار آفرینش عرش مصور است

دست سخاوتش پر از آمال دوستان

چشم محبتش به غریبان مضطر است

همشیره شقایق و همراز رازقی

با آفتاب مشرقی عشق خواهر است

این زن که از نیایش دو عالم است مست

معصومه است مریم آل پیمبر است

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۴۵ ب.ظ

اهانت به خدّام حرم

اهانت به خدّام حرم

یکی از خدّام به نام علی عبدی روزی مشاهده می کند که خانمی در کنار قبری نشسته و مواظب حجاب خود نیست ، جلو می رود و می گوید : خواهر حجابت را رعایت کن ، اینجا حرم حضرت معصومه _ سلام الله علیها _ است و حرمت دارد .

زن اخم کرده ، به نزد شوهرش رفت . شوهرش سرهنگ تمام بود ، پس از سعایت زن ، جناب سرهنگ با غرور نظامی به سوی آقای عبدی آمد و گفت : چیه ، چکار کردی ؟

وی در پاسخ گفت : هیچی ، به خانم گفتم سر و صورتش را بپوشاند .

سرهنگ گفت : به تو چه ، مگر تو فضولی ؟!

آنگاه دست سرهنگ بالا رفت و سیلی محکمی بر صورت خادم حضرت نواخته شد و سرهنگ به طرف زنش بازگشت و زنش دوباره به طرف آن قبر رفت .

اشک در چشمان آقای عبدی حلقه زد ، بدون اینکه با کسی حرف بزند به سوی ضریح بی بی رفت و خطاب به کریمه اهلبیت گفت :

بی بی ! من به احترام شما امر به معروف کردم و سیلی خوردم . آنگاه بغض گلویش را گرفت و با صدای بلند شروع به گریه کرد .

در همان حال صدای داد و هوار زن به هوا رفت ، معلوم شد که عقرب پایش را گزیده است .

سرهنگ عقرب را زیر چکمه هایش له کرد ، ولی زن به خود می پیچید و فریاد می کشید و سرهنگ سراسیمه به این سو و آن سو می رفت و از مردم کمک می طلبید .

خادم سیلی خورده با یکی از خدّام بیرون دویدند و درشکه ای را تهیّه کردند و به داخل صحن آوردند و زن را در قالیچه ای پیچیده ، سوار درشکه کردند و به بیمارستان فاطمی بردند .

سرهنگ گریه کنان به دنبال درشکه می دوید .

دکترها پس از دیدن پای سیاه شده زن گفتند : اگر سم به بقیّه قسمتهای بدن سرایت کرده باشد مرگش حتمی است .

پزشکان مشغول معالجه شدند و پای زن را با تیغ بردند تا زهر بیرون بیاید و سرهنگ نیز با خادم سیلی خورده به سوی حرم بازگشت .

سرهنگ کنار ضریح رفت و در حال گریه می گفت : بی بی معذرت می خواهم ، نفهمیدم ، غلط کردم ، زنم مرا تحریک کرد .

زن آن شب را در بیمارستان سپری کرد ، صبح با پای باند پیچ شده به حرم آمد ، از حضرت معصومه پوزش طلبید و سراغ آقای عبدی را گرفت و به او گفت : مرا ببخش ، من نفهمیدم .

سرهنگ آدرس خادم را گرفت و به سوی تهران بازگشت ، تا 15 سال هرماه 15 تومان به آن خادم می فرستاد و بعد از 15 سال درگذشت .

 

منبع : کرامات معصومیه (علی اکبر مهدی پور)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی